امروز حالم خیلی بد بود ..سر کلاس اصلا حواسم به درسم نبود مهدیه گفت هانی بیا بریم بیرون حالت خوب نی خلاصه منو مهدیه و مهسا با زهرا به یه بهونه از کلاس در رفتیم .... هواهم بارونی بود از دانشگاه تا پارک ملت پیاده رفتیم خیس خیس شدیم دخترا حرف میزدن و قهقهه میزدن من فقط صدای قهقهشون رو میشنیدم حواسم ی جای دیگه بود اونا میخاستن که حال و هوای من عوض بشه ولی من که حالم داغون تر از این چیزا بودش... واقعنی دلم براش تنگ شده .... تو خیابون دخترا میرفتن جلو ماشین میگفتن هانی خودمونو میکشیم از دستت که یهو صدای بوق ماشین منو بیدارم میکردو باز صدای قهقهه دخترا تو گوشم میخورد....بارون تندو تندتر میشد ولی انگار که نه انگار ... چه روزی بود ....! خدایا یا این روزا رو تموم کن یا منو تموم کن.....!
بچه ها چطورید؟ خوب هستید؟بازم امروز اومدم تا براتون یه سایت خوب معرفی کنم به نام چت روم خیلی خوبه و عالی امیدوارم خوشتون بیاد.